جزیی هایی که خودشان کلی هستند!

مافکر میکنیم شما کمی بی انصاف می باشید و میشود گفت حال و روز شما "تقریبا "خوب است ! شما کسی را دوست میدارید که میدانید او هم [ هرچند متفاوت از نوعی که شما میخواهید ] شما را دوست دارد و ما کسی را دوست میداریم که به ضرس قاطع میدانیم  دوستمان ندارد  و همین خودش کلی است!!  جزیی ترینش میتواند لبخندی کوتاه و گذرا از مرور خاطرات شیرین روزهای سخت گذشته باشد!!  راستی گفتم خاطرات گذشته!!  شما کسی را دوست دارید که با اوکلی خاطرات شیرین و آرامشی که روزی برایمان نقل میکردید که خوبیت ندارد که درکنار او تجربه اش کنید و قانونش این است که درکنار بش داشته  باشیدش و حتی  خاطرات تلخ که به قول یک آدم حسابی: "  هرچه از دوست رسد نکوست " و ما از او فقط سایه ای داریم که درکمال بی شرمی  روی پرده خیالمان همانگونه که دوست داریم می رقصانیمش  و به قول خودش : " انتهای تنهایی محض این میشود که آدم برای خوش با کسی زندگی میکند"  و بازهم به نظرم این خودش کلی است و جزیی ترینش آن است که تا ما میگوییم بخشش لازم نیست، اعدامش کنید!  شما پیشانی خود را چین می دهید و اندکی بعد از تامل لبخندی کنج چشمانتان ظاهر میشود که به ابروهای گره خورده اتان دهن کجی می کند و میگویید نه او برای ما بارها سزار  بوده است تا ادوارد!  و به خودتان یاد آوری میکنید با اینکه همه سر برای سزارتان تقدیم می کنند ؛ او فقط قربان چشمان شما می رود!  و راستی نگفتمتان که ما کسی را دوست داریم که سزار نیست و کسی برایش سر نمی دهد و بداخلاق و عبوس نباشد ما قربان صدقه نرفتنش را پیش کش می کنیم! و این هم خودش کلی است و جزیی ترینش این است که شما اکنون هرچند کم برای خودت داریش و تا وقتی  دراین مرز و بوم هست جز اموال و دارایی شما محسوب می شوند و این را همه ی همه حتی مادرهایمان میدانند!  و سایرین هم!  و حنایشان شاید "فقط یک شب " برایش رنگ داشته باشد!!  که ایشان هم یا شب ها با دوستانشان اند و یا خواب!!  پس میشود گفت که احتمالا حنایشان چینی است!!  اصلا رنگ ندارد.  و ما کسی را دوست میداریم که مریضمان کرده و برایمان تحملش سخت که با این همه سنگ دلی و بی رحمی زبانزد خاص و عام  و غرور خرکیمان کی می گوید که برو دیگر اینقدر دور و برمن نباش و.. می گویند استرس درون رگ هایمان دارد رسوب می کند و اگر فکری نکنیم یکهو میگیرد که آنهم فدای سرتان!  عه راستی گفتم فدای سرتان یادمان آمد گفتیم : بعدا جواب مارا بده.. میمیری .گفت:  فدای سرت  و ما  ساعت هاست به این فکر میکنیم  که ماکه هیچ کیش نمی شویم چرا فدای سرما و یا چرا به ما می گوید که می رود فلان جا یا برمیگردد از فلان جا یا چرا از نظرات ما برای خرید لباس می پرسد یا چرا درمورد عکس های ما نظر می دهد و می گوید کلاه به ما می آید و این ها خودشان کلی هستند برای ما و شاید برای دیگرانی جز من هیچ چیز!!  و برای اوهم و شما این خاطرات مکدر را ندارید و این خودش کلی هست!  و شما باید عادت کنید همانطور که از راه رفتن مورچه قصه ی گل و بلبل میسازید،  از جزیی ترین ها  قصه هایی بسازید و به این فکر کنید که این عالم و دنیای اکنون شما هرچند هم بد،  برای خیلی ها خودش کلی است!  مواظب خودتان و ادی و کلی هایتان باشید. دوستدار شما امیلیا .