ناشی گری هایم..

ساخت وبلاگ
چشماتو میمالی و به زور یه نیم نگاهی به پنجره میندازی و می بینی هنوز تاریکه و باز روهم میوفتن..بعد از تکرار چند بار این کار آبی کم رنگ بودن آسمون پشت پنجره نشون میده که " صب بخیر زندگی " با خودت میگی زوده یکم دیگه بخوابم اما یهو یادت میاد شاید جواب پیام دیشبتو داده باشه و به هر زوری شده خودتو از سرجات بلند میکنی و به سمت گوشیت یورش میبری و درعین امید کامل ناامید میشی  و هی یکی بهت میگه خب حالا که دیدی عین خیالشم نبود برو بخواب و هی یکی دیگه میگه نه خب شاید ندیده یهو پیام بده.. و هی با خودت میگی: " چقد مسخره " .شروع میکنی به درس خوندن  بند اول درباره مورچه هاست بند دوم آهنگ مورد علاقته بند سوم عروسکیه که خودت ازش درست کردی و وادارش میکنی تو خیالت ب ساز تو برقصه و حتی همونجام انگاری عروسکه بهت دهن کجی میکنه  ...از این همه حواس پرتی کلافه میشی و کتابو پرت میکنی اونور باز به مسخره بودنش فکر میکنی. گوشیتو برمیداری  و استوریشو نگاه میکنی و بهانه واس حرف زدن پیدا میشه.. جواب جملشو تایپ میکنی و یکی میگه خوبه خوبه زودباش یکی میگه اه این چیه و اخر نصف و نیمه بدون اینکه بفهمی آخر چی گفتی سندش میکنی و آخرشم اصن از جوابت راضی نیستی ..یکی اون میگه یکی تو میگی.. همه چی میگی الا اصل کاری الا حرف آدمیزادی!!  اوضاع هی مسخره تر میشه.. یهو بهم میریزی از این مسخره بودن ،یهو کم میاری!  میزنی جاده خاکی  و به نظرم آدما تو عمرشون فقط یه لحظه شجاع میشن!!!  اینقد بامسخره بازی خودتو خسته میکنی که وقتی بهت میگن : معلومه داری چیکار میکنی؟!!!  یهو تند تند اشکات میریزه و میگی اصن ولش کن اصن بیخیال اصن همه چی یادت بره همه چی یادم بره  و نهایتش میرسه به جرو دعوا با خدا که چرا همه چی اینقد مسخرس ؟ رویاهات،  آرزوهات،  دنیات،  انگیزه هات  و میل شدیدی به خوابیدن پیدا میکنی همش  حتی اگر نگرانی مامان و بابات نبود از نه شب میگرفتی میخوابیدی و امروزم تموم میشد!! هی به ساعت نگاه میکنی و منتظر ساعت دوازده میشی که بخوابی و قبل افتادن پلکات رو همدیگه یکی درگوشت زمزمه میکنه: این زندگی نیس!!  این حتی مردگیم نیس!! باخودت فکر میکنی نباید ادامه پیدا کنه؛  باید انتقام حق پایمال شده شادی یتیمتو از دنیا بگیری ، تو این دنیای رنگی این همه بی رنگی غیر عادیه! ...

امروز فهمیدم آدم باید عاشق خودش باشه و تحت هیچ شرایط و عاملی دست به اندازه خودش نزنه!!!  آدما اینو ضعف و بی پناهی تلقی میکنن تا از خودگذشتگی و دوس داشتن!!  تا امروز رژ میزدم که بفهمن بزرگ شدم از امروز میزنم چون رنگارو دوس دارم و بم اعتماد به نفس میده!! 

 

زیبا رویی!...
ما را در سایت زیبا رویی! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emmi-diary بازدید : 63 تاريخ : دوشنبه 22 آبان 1396 ساعت: 18:40