اولین لبخند گرم پاییزی:)

ساخت وبلاگ
+رفیق جانمان برای تو مینویسم : این چند روز درگیری ذهنی زیادی داشتم میدونم که تو قطعا درک میکنی که وقتی میگم نسبت به کسی لحظه ای حس سرخوشی داشته باشی و لحظه ای نفرت یعنی چی؟ اما بلاخره دارم باهاش کنار میام و می پذیرمش مثل خیلی چیزهای دیگه.. مثلا اینکه پاییز تنهایی اصن ترسناک نیست.. نشوندمش جلو خودمو صاف تو چشاش زل زدم و بهش گفتم تو فقط یه فصل از سالی و حق نداری حال منو با بارونای گرم و دلچسپ مخلوط با خش خش برگ و بوی لالیک و غروبای عاشقیت بگیری ! و اونم انگاری زیادی خسته شده بود چون نه و چون و چرا نیورد و فقط زل زد بم و گفت همونجوری که گفتی من یه فصلم نه مسئول خاطره سازی های تو!!  دفتر زندگیمو پرت کرد جلومو گفت عرضه داری امسال قشنگ بسازش!!  و منم زیادی بهش فکر کردم! و نشستم همه صفحه های قبلی زندگیمو کندم و فقط تجربه هارو گذاشتم و شدم یه آدم بی خاطره و باز پذیرفتم هرخاطره قشنگی تو گذشته قشنگه حتی اگه دنیاهم باز برات تکرارش کنه اون حس قشنگ دفعه قبل رو بهت نخواهد داد پس تلاش نباید کرد شبیه گذشته ها شد..  باید خودت بود درهرلحظه..  و شدم ی آدم بی خاطره و کمی دنیا داشت رنگ هاشو می باخت برام که کامنت تو رنگ رو بوم نقاشی دنیام شد. ممنون که از فاصله ی دور هوامو داری و به فکرمی و قول میدم قوی باشم همونجور که خواستی و امیدوارم سرقولت بمونی مردونه!!  و میدونی خالصانه برات شادی و خوشبختی میخوام و منتظرخبرهای خوشت هستم و به خدای مهربون سپردمت:*
زیبا رویی!...
ما را در سایت زیبا رویی! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emmi-diary بازدید : 44 تاريخ : يکشنبه 7 آبان 1396 ساعت: 9:26